جان واکرلیند جوان کالیفرنیایی 16 سالهای است که تحت تأثیر فیلم زیستنامه مالکوم ايکس مسلمان میشود و اندیشههای مبلغان اسلامی مساجد کالیفرنیا، او را تشویق به فراگیری زبان عربی میکند و برای این کار نام خود را در یکی از مدارس صنعا مینویسد و در سال 1998 به یمن میرود و در یک رفت و برگشت میان یمن و آمریکا، با فعالان شبکه القاعده آشنا میشود و در شمار مريدان سينهچاک عبدالله عزام درمیآيد . این بار رهسپار پاکستان میشود تا در مدارس پيشاور علاوه بر زبان عربی درس سلفیگری را هم بياموزد و کار با سلاح را فرا بگيرد و از آنجا به بهشت موعودش یعنی افغانستان برود.
داستان تلخ «جان» که بعدها با نامهای سليمان و عبدالحميد هم خوانده شد، برای فعالان تربيتی به قدری درسآموز و برای رسانههای غربی به اندازهای جذاب بوده که سه تن از محققان غربی در بارهاش کتاب نوشتهاند:
مارک کوکیس دکترای تاریخ روابط بینالملل از دانشگاه بوستون، برای نوشتن کتابش، شخصاً مسیر جان را از آمریکا تا افغانستان پیموده، و با بسیاری از افراد مرتبط با وی دیدار کرده است.
خانم کارلوتاگال روزنامهنگار انگلیسی گزارش تسلیم طالبان در شهر قندوز را نوشته و تأکید کرده است که مرکز اصلی تولید و توزیع تروریسم، نه افعانستان که پاکستان است.
ریچارد ماهونی سناتور سابق آریزونا اسناد معتبری یافته که حاکی از نقش آمریکا در ساخت و ساز گروههای بنیادگرا و پشتیبانی مالی و نظامی از گسترش اسلام سیاسی در افغانستان است.
نویسنده و مترجم توانا، محمد قراگوزلو با انبانی از اطلاعات شخصی، و با استفاده از دادههای اين سه کتاب و چاشنیهای ادبی و هنری در لابلای متن، کتابی فراهم آورده که همه چيزش بهقاعده است!
دستگيری و اسارت جان در افغانستان پس از حملات يازده سپتامبر اتفاق میافتد و او از آنجا به يک ناو جنگی و سپس به آمريکا انتقال میيابد وهفده سال را در زندان میماند و چون آزاد میشود، تنها خواستهاش اين است که همچون مرادش مالکوم ايکس راهی خانه خدا شود!
در ميان تمام فرماندهان طالبان، ملافاضل بیرحمترين و ترسناکترين فرماندهی بود که قتل عام يک شهر برايش از نوشيدن يک استکان چای هم راحتتر بود، نه فقط راحتتر بلکه گواراتر! ملافاضل پنداری جنون آدمکشی گروهی داشت. آخرين مورد کشتار بيش از سی هزار نفر از مردم مزار شريف بود. او مسئول مستقيم جوخهای بود که دکتر نجيبالله را از دفتر نمايندگی سازمان ملل بيرون کشيده و تيرباران کرده بود. در مزار شريف چند ديپلمات ايرانی به دستور او کشته شده بودند. حتی اسم ملافاضل نيز رعشه بر اندامها میانداخت. روزنامهنگاران افغان او را با ردولف هوس نازی مقایسه میکردند.