کتابی که خواندنش انگيزه پاپ را برای سفر به عراق تقويت کرد

پاپ فرانسيس در هواپيمایی که او را از اربيل به واتيکان برمی‌گرداند، در باره سفر تاريخی خود به عراق، ديدار با آيت‌الله سيستانی، حضور در معبد اور و رفتن به موصل سخن گفت و در لابلای حرف‌هايش از کتابی نام برد که انگيزه اين ديدار را در او تقويت کرده است؛ او گفت: «پيش از آن که تصميم بگيرد به عراق برود، کتاب ناديا مراد، نويسنده‌ای ايزدی را خوانده که گزارش داستان ايزديان را نوشته و اين کتاب يکی از انگيزه‌هايی بوده که وی را برای سفر به عراق مصمم کرده است.»

ناديا مراد، دختری متولد 1993 در روستای کوچو از توابع سنجار واقع در استان موصل عراق است که مادر و شش برادرش به دست داعشيان کشته شدند و خودش به عنوان برده جنسی ربوده شد و در اختيار تروريست‌ها قرار گرفت، اما چندی بعد توانست از دست آنان بگريزد و با کمک يک خانواده موصلی به کرکوک برود و پس از زيستن در اردوگاه، برای فعاليت‌های حقوق‌بشری به آلمان برود و در سال 2018 با همراهی دنيس موکويگی برنده جايزه صلح نوبل شود.

کتابش که با عنوان «آخرين دختر» به همت زينب کاظم‌خواه به فارسی ترجمه شده واز سوی کتاب پارسه به چاپ هشتم رسيده سوگنامه‌ای است برای از دست‌رفتگان يک اجتماع.

بازار برده شب‌ها باز می‌شد. می‌توانستيم صدای هياهو را در طبقه پايين جايی که داعشی‌ها ثبت‌نام و هماهنگ می‌کردند بشنويم و وقتی اولين مرد وارد اتاق شد، تمام دختران شروع به جيغ کشيدن کردند. مثل صحنه انفجار بود. ما مثل زخمی‌ها ناله می‌کرديم و دولا شده بوديم و روی زمين بالا می‌آورديم، اما هيچ کدام از اين کارها داعشی‌ها را متوقف نمی‌کرد.

 

در آرزوی روزی هستم که تمام داعشی‌ها، نه فقط رهبرانی مثل ابوبکر البغدادی بلکه تمام نگهبان‌ها و صاحبان برده را به پيشگاه عدالت بياورند، هر مردی که ماشه را چکاند و اجساد برادرانم را در گورهای دسته‌جمعی انداخت، هر جنگجويی که سعی در شستشوی مغزی پسربچه‌های کوچکی داشت که از مادرانشان به خاطر ايزدی بودن متنفر باشند، هر عراقی که در شهرش از تروريست‌ها استقبال و به آنها کمک کرد... همه آنها بايد جلوی کل دنيا به محکمه آورده شوند، درست مثل رهبران نازی بعد از جنگ جهانی دوم، و فرصتی برای پنهان شدن به آنها داده نشود.

 

هر زنی در عراق، بدون توجه به مذهبش، برای هر چيزی بايد بجنگد ـ کرسی‌های پارلمان، حقوق باروری، موقعيت‌های دانشگاهی ـ تمام اينها در نتيجه مبارزاتی طولانی است ـ مردان از ماندن بر سر قدرت خرسندند، بنابراين، قدرت بايد به وسيله زنان قدرتمند از آنها گرفته شود. حتی اصرار «آدکی» برای راندن تراکتورمان، ژستی از برابری و مبارزه‌ای با آن مردان بود.

وقتی داعشيان به موصل آمدند، زنانی مثل مادر مرتضی، از آنها استقبال کردند و از سياست‌های وحشيانه‌ای که زنانی مثل او را پنهان می‌کرد و از زنانی مثل من بهره‌برداری می‌کرد، تجليل کردند. درست مثل وقتی که شاهد بود تروريست‌ها مسيحيان و شيعيان شهر را که سنی‌ها بيش از هزار سال با آنها زندگی کرده بودند، کشتند و يا بيرون کردند.

 

در ميان مردان ما، دانش‌آموزان، پزشکان، جوان‌ها و پيرها بودند. در «کوچو» برادران و برادر ناتنی‌هايم کنار هم ايستادند تا داعش تقريباً همه‌شان را کشت. اما مرگشان فقط يک لحظه طول کشيد. وقتی ما برده هستيم، هر ثانيه روز می‌ميريم.

 

معجزه بود که خواهرانم فرار کرده بودند. در سه سال از وقتی که داعش به سنجار آمده بود، ايزديان به شيوه‌های عجيب و غريبی از بردگی فرار کرده بودند. به بعضی از آنها مردم محلی دلسوز کمک کرده بودند، مثل من، و ديگران يا اعضای خانواده‌شان يا دولت پول پرداخت می‌کردند تا آزاد شوند، گاهی پول زيادی به قاچاقچيان می‌پرداختند، يا مستقيماً به اعضای داعش می‌دادند و دختران را می‌خريدند. هر دختر 5 هزار دلار برای بيرون آمدن از آنجا قيمت داشت.

 

من سخنرانی کوتاه رسمی‌ام را ارائه دادم. وقتی که گفتن داستانم تمام شد، به صحبت ادامه دادم. به آنها گفتم ... که می‌خواهم به چشم مردانی که به من تجاوز کردند نگاه کنم و ببينم که به دادگاه آورده شده‌اند. گفتم: بيش از هر چيز ديگری می‌خواهم آخرين دختر در دنيا باشم که چنین داستانی دارد.