سومين کتاب خاطرات مادلين آلبرايت با نام «به جهنم و جاهای ديگر»، پس از کتاب «خانم وزير» و «زمستان پراگ»، هم حاوی اطلاعاتی ارزشمند از اوضاع خاورميانه است و هم پرتوی بر اوضاع داخلی آمريکا میاندازد. تعريف و تمجيد آلبرايت از شخصيت ميشل اوباما، رقابت وی با کونداليزا رايس، و تلاشهايش برای پيروزی هيلاری کلينتون، بخشهايی از نگاه زنانه آلبرايت به موضوعات داخلی آمريکا را نشان میدهد.
بخشهايی از اين کتاب را با ترجمه روان علی مجتهدزاده بخوانيد:
در اين کتاب از دوران وحشت محض پس از حوادث يازدهم سپتامبر خواهم گفت و حمله به عراق، رکود و ورشکستگی فراگير اقتصادی در کشور، دوران زمامداری سه رئيسجمهور کاملاً متفاوت در کشور خودمان و زايش دوباره تمايلات ضد دموکراسی در بسياری از کشورها و از جمله خود آمريکا.
اين رخدادها دستمايه و پسزمينهای برای قصه من خواهند بود؛ چون بخشی از اين قصه را همه میدانند، اما جاهايی از آن خصوصیتر بوده و البته پارهای از لحظاتش حتی مايه شرمساری است.
وقتی تازه وزير شده بودم، نتانياهو هم برای اولين بار به نخستوزيری رسيده بود و بعد از اولين ديدارمان يک گوشه برای خودم يادداشتی نوشتم و او را چنين توصيف کردم: «دروغگويی حقهباز که هميشه میخواهد جيب آدم را بزند».... در سال 2013 که او برای اولين بار در سازمان ملل سخنرانی کرد، نام «محمد» رتبه اول محبوبيت بين نام پسران متولد اسرائيل داشت.
در سال 2014 تروريستهای داعش بخشهای وسيعی از خاک سوريه را اشغال کردند و موصل را هم در عراق گرفتند. داهش همانجا اعلان استقلال کرد و امپراتوری خود را بنياد نهاد و مدعی شد که خلافت اسلامی را احيا کرده. در کمال تعجب، برخی رسانهها و از جمله نيويورک تايمز در برخوردی پرسشبرانگيز اين اتفاق را با خونسردی پذيرفتند و داعش را يک دولت اسلامی شمردند و حال آنکه اين گروهک تروريستی نه حکومت بود و نه برآيندی از آموزههای واقعی اسلام.
يگانه راه برونرفت از شرايط امروز اين است که مردم خاورميانه مشکلات خود را با ديدی متفاوت ببينند. مشکل بزرگ اين منطقه آن جاهايی است که يک ملت يا قوم میخواهد جامعه خود را بسازد و با همسايگان و ديگران روابط صلحآميزی داشته باشد؛ همان ديگرانی که انديشهای جز نابودی غيرخودیها را ندارند و پا بر سر آنها میگذارند. از اين زاويه، ديگر تفاوتی بين يک معلم فلسطينی، صنعتگر سوری، پرستار ايرانی، کشاورز کرد، تاجر سعودی، و يک سرباز وجود ندارد. اينها همه ترجيح میدهند دوست هم باشند تا دشمن.
يک مسيحی معتقد راستين در ارتباط با کسانی که فقط نام مسيحيت را يدک میکشند حتماً به مشکل میخورد، ولی خيلی ساده میتواند با مسلمانان و يهوديان واقعی کنار بيايد. اين وسط، وضع کسانی که اصلاً اعتنايی به مذهب هم ندارند خيلی غریب است. در دهه 1990 و توی بالکان آدمهايی که در عمرشان کليسا نرفته بودند، تيغ برداشتند و به اسم دفاع از جامعه مسيحی اروپا جوی خون از مسلمانانی روان کردند که اينها هم کمتر رنگ مسجد را ديده بودند.
اين آقای رئيسجمهور از همه شخصيتهای سياسی و غيرسياسی تاريخ کشورمان رودهدرازتر است. اين همه هياهو پاسخ ديوانهوار به قلدریهای بیوقفه ترامپ و خودشيفتگی بيمارگونه او است. اين آدم باور دارد که خورشيد به خاطر او طلوع و غروب میکند. عاشق اين است که همه خيال کنند الان رهبر جهان شده ولی اين همه گستاخی و بیپروايی زننده باعث شده که از چشم همه بيفتد و متحدان را از آمريکا براند و نمیداند که همه پشت سرش میخندند.
موسولينی هميشه داد اين میداد که هيچ وقت غريزهش اشتباه نمیکند و حتی يک بار به خبرنگاری گفت: «بعضی وقتها حتی خودم دوست دارم به راه خطا بروم، اما چه کنم که نمیشود.»
پست بوک فضايی برای آشنايی بيشتر با جامعه و فرهنگ