يک کاستیِ درخشان

«بعد از حدود پنجاه سال فعاليت در منصب معماری سلطنتی و ساخت چهارصد بنای زيبا ـ حالا بماند فواره‌ها و مقبره‌هايی که برای مردم ساخته بود ـ سينان دنيای خاکی را ترک کرد. او هميشه عمداً نقصی در آثارش باقی می‌گذاشت، به نشانه علم به اينکه هرگز کامل و بی‌نقص نيست. چون چنين خصيصه‌ای فقط و فقط از آنِ خداست. دقيقاً به همان ترتيب که در سنِ ناکاملِ خود، نود و نه سال و نيم، از دنيا رفت.»

رمان شهری بر لبه آسمان، اثر نويسنده نام‌آشنای اين روزهای ترکيه، داستان حضور يک معمار زيرک و زبردست در دربار سه پادشاه عثمانی است؛ معماری که آثار درخشان او نه تنها بر تارک ترکيه، که بر جبين جهان اسلام نشسته و بارها و بارها در شرق و غرب، از آن تقليد شده است.

کتاب، افزون بر شرح مناسبات معمار سِنان (که در اين ترجمه با نام سينان خوانده شده) با شاهان عثمانی، نقش وی در پرورش شاگردانی را روايت می‌کند که يکی با فيل سفيدش از هندوستان آمده و ديگری همچون يک کنيز از غرب به دربار راه يافته و سِنان او را رندانه در قالب پسری هنردوست در آورده و به وی معماری آموخته است.